عبدالرضا شهبازی- درست یادم نیست در چه ماهی از ماه های گرم تابستان سال شصت و هفت بود که پیاده از میدان ولیعصر تهران از سر بالای یکی از خیابان های منتهی به کوچه ای خلوت به مطب دکتر کاظم سامی روانپزشک رسیدیم. دکتر کاظم سامی اولین وزیر بهداشت دولت جمهوری اسلامی ایران بود و […]
عبدالرضا شهبازی- درست یادم نیست در چه ماهی از ماه های گرم تابستان سال شصت و هفت بود که پیاده از میدان ولیعصر تهران از سر بالای یکی از خیابان های منتهی به کوچه ای خلوت به مطب دکتر کاظم سامی روانپزشک رسیدیم. دکتر کاظم سامی اولین وزیر بهداشت دولت جمهوری اسلامی ایران بود و حالا فارغ از سیاست و دولت گوشه ای نشسته بود و در مطبش طبابت می کرد. سرگیجه های جنگ هنوز روح و روان برادرم را آزار می داد به طوری که گاهی با بوق نا خواسته ماشینی که از کنارش می گذشت به رقص در می آمد و سماع می کرد با دایره ماه تا برقص در آورد جهان آشفته ما را.
هنوز بوی باروت و مین های خنثی نشده در جنگ گاهی دل آدمی را می لرزاند.
من بودم، پدرم و برادری آشفته که چنگ می انداخت به در و دیوار از بی طاقتی.
یادش بخیر دکتر سامی با کلماتی که از بن جان می گذشت برادرم را معاینه کرد و ما را به آرامش تا بیشتر مواظبش باشیم.
هنوز بعد از آن همه سال طنین صدایش آرامم می کند که با طمنینه می گفت : جنگ است و خسارت های خودش را دارد باید مقاوم بود.
دکتر سامی چند ماه بعد در مطبش به قتل می رسد اما برادرم با قرص های آرامبخش او قریب بیست و شش سال بعد از مرگ او جنگ را با خودش مرور می کند تا به یاران شهیدش برسد.
داشتم به روز پزشک فکر می کردم که این روز را چطور به همکاران پزشکم تبریک بگویم. دفتر خاطرات را که مرور کردم دیدم پر از خاطرات خوب و شیرینی هست ار همکاران پزشکم و این روز بهانه ای شد تا سرک بکشم به آن روزها که مرا کشاند به آن سال های دور و دراز پر از خاطرات پزشکانی که در جنگ هشت ساله حضور داشتند تا عاشقانه در کنار سربازان این سرزمین از کشورشان در برابر متجاوزان محافظت کنند.
به همین بهانه تبریک می گویم روز پزشک را به آنان که عاشقانه برای مداوای بیماران خود تلاش می کنند.
روزتان مبارک