برای نوشتن، نه زور، نه اجبار و نه هیچ چیز دیگری موثر نخواهد بود. برای نوشتن و قلم فرسایی کردن عشق و ذاتی درونی کافی است و پس از این دو اصل، علم، تجربه، تخصص، انگیزه و ... می تواند موثر واقع شوند.
پایگاه خبری سنگنوشته، یادداشت، مجتبی حلالی- برای نوشتن باید عاشق بود، باید میان حروف و کلمات غوطه ور شد، باید پازل چینش حروف و کلمات را نه بر اساس علم که بر اساس عشق تکمیل کرد. آری برای نوشتن بواقع باید عاشق کلمات بود.
ن والقلم ومایسطرون. آری کلمات حرمت دارند. کلمات می توانند دلی را بدست آورند و در مقابل می توانند دلی را آزرده و پژمرده کنند. می توانند جامعه ای را امیدوار کنند و در مقابل می توانند شهری را در سکوت و انزوا ببرند. می توانند مردمی را به فکر فرو برده و دچار سردرگمی کنند. اینگونه است که سوگند به قلم و آنچه می نگارد یاد شده و باید حرمت کلمات حفظ شود و راهش صرفا حفظ صداقت است.
باری روز خبرنگار بر آنانکه بواقع دغدغه مندند و صادقانه قلم فرسایی می کنند گرامی باید. گرامی باد بر آنانکه مقید بر اصول اخلاقی و پایبند به حفظ حرمت کلماتند.
و چه عشق و اصولی بالاتر از قلم فرسایی و چه ذوقی بالاتر از آنکه صادقانه و بدور از هرگونه تملق جایگذاری کنیم کلماتی که ارزشمندند و تراوش می کنند لحظه به لحظه در دل و ذهن مان.
می نویسم، یادداشتی متشکل از صدها کلمه. متشکل از ده ها خط و پارگراف. به نثر درمی آورم کلمات را. خط به خط با عشق و ذوقی فراوان می نویسم و در نهایت برایم حکم فرزند را پیدا می کنند. آری هرآنچه بر نثر درآمد چون فرزند برایم ارزشمند است و این است حرمت آنچه به نثر درمی آوریم.
و چه زیباست هرآنچه را که می نویسم، ترکیبی است از ۳۲ حرف. معجزه ۳۲ حرف منتهی می شود به میلیون ها کلمه و خط و پارگراف.
باری وجه تمایز دقیقا همینجاست. اینکه ۳۲ حرف را بر اساس آنچه که در دل و ذهن داریم ترکیب كرده و دست به خلق کلمات گوناگون می زنیم. در نهایت به مانند پازل اقدام به چینش می کنیم. کاری تخصصی و سخت که بواقع نشات گرفته از عشق و ذات درونی خبرنگاران و نویسندگان است.
مطالعه، برای زیباتر نوشتن الزاما باید مطالعه فراوان داشت تا دایره واژگانی که در ذهن مان حک شده اند روز به روز فزونی یابد و بیکباره در متنی اجتماعی یا سیاسی ناخوادآگاه به بهترین شکل از همان کلمات استفاده خواهیم کرد. این روند به مرور جالب تر هم خواهد شد و سبک و ترفندهای بهتری را برای نوشتن نیز خواهیم آموخت.
باری باز هنوز هم متعتقدم ابتدا عشق و ذات نوشتن باید در فرد وجود داشته باشد. که اگر باشد گاهی ۳ بامداد و یا ۶ صبح و یا ساعت هایی که متحیر کننده است حول سر و ذهن مان ميچرخند؛ و آنانکه بواقع عاشق نوشتنند، بخوبی درک می کنند درگیری دل و ذهن با تراوش کلمات را.
و اما خبرنگاری. عمدتا خبرنگاران نویسندگان خوبی می شوند. با موضوع های مختلف دست و پنجه نرم می کنند. مسایل را بخوبی رصد می کنند. ریز اطلاعات و آمار را در دفتر یادداشت خود به همراه دارند. همواره با سوژه های مختلف درگیرند. در جلسات مختلف حاضرند. در بازدیدهای میدانی حاضرند. در خیابان های شهر حاضرند. آری خبرنگاران واقعی و دغدغه مند را همه جا می توان پیدا کرد. آنها دغدغه ای جز تولید خبر و بیان مسایل و مشکلات مردم ندارند. ماحصل همه این عرق ریختن ها، همه مخاطرات و دوندگی ها در نهایت می شود صندوقچه ای اسرار آمیز.
اینگونه است که خبرنگاران پس از مدتي، مقاله و یادداشت های موثر و پر محتوا تولید می کنند. خبرنگاران واقعی هیچ گاه کپی نمی کنند. البته مطالع دارند، تحقیق هم دارند، گفتگو و پرسش فراوان هم دارند و در نهایت ماحصل همه این زحمات تبدیل به یادداشت و مقاله می شود. لذا قطع به یقین اگر روزی با مطالبی کپی شده مواجه شدید، هیچ گاه پای خبرنگاران واقعی نگذاريد که آنها از آن عشق و ذات درونی بی بهره اند.
در پايان:
سال ۱۳۸۳ برای اولین بار در نشست خبری مدیرعامل هلال احمر حاضر شدم. توضیحات ارایه شد و اکنون نوبت پرسش خبرنگاران است. سوالات مطرح می شد. نوبت به من رسید. چه باید می کردم؟ لطفا از اقدامات خود بگویید؟ این سوال من بود در حالیکه سخنرانی ابتدایی مدیرعامل دقیقا در مورد اقدامات انجام شده شان بود.
پس از آن برای تهیه گزارش به بازار میوه ۳۰ متری رفتم. نمی دانستم چه بگویم! اصلا از میوه فروشان باید چه سوالی کنم؟ آن مرد حدودا ۵۰ ساله متوجه شد؛ و گفت: بنویس، من می گویم تو بنویس. ظاهرا ادای خبرنگاران را درمی آوری.
چاپ شد. مطلب به اسم خودم چاپ شد و چقدر ذوق داشتم. هرچند مطلب سراسر ایراد نگارشی بود اما آغازی بود برای ورود به عشقی که هر روز تازه تر می شود. عشق خبرنگاری و نویسندگی. روزمان گرامی باد.