یکی از تعریفهای شادی و به عبارت دیگر حداقل شرط اصلی آن فقدان افسردگی واضطراب است. افسردگی زمانی است که فرد به گذشتۀ خودش نگاه می کند و از حوادث گذشته ناراحت و افسرده است، اضطراب هم معمولا به خاطر نگرانی برای آینده است که مبادا یکسری اتفاقهای ناخوشایند در زندگی رخ دهد؛
نرگس سپه وند- بنابراین افسردگی و اضطراب سبب می شود تا در زمان حال زندگی نکنیم و آن را از دست بدهیم. بخشی از افسردگی به خاطر گذشته برای از دست دادن فرصتها است چون جامعه ما تحولاتی را طی کرد و به شرایطی رسیده که برخی نسبت به گذشته خودشان افسوس می خوردند مثلا افرادی هستند که از نظر علمی موفق هستند اما الان که به میانسالی رسیدند وقتی می بینند که درس خواندند و تلاش کردند اما از نظر اقتصادی مشکل دارند اما هم دوره های آنها که به دنبال کارهای دیگر رفتند موقعیت بهتری دارند، تصور می کنند گذشته را از دست دادند و افسوس می خورند! اضطراب نسبت به آینده هم وجود دارد، چون وقتی الان مشکل اقتصادی داریم از آینده می ترسیم که آیا می توانیم مسائل اقتصادی خودمان و خانواده را حل کنیم؟ بنابراین الان بسیاری چند شغله هستند و فرصتی برای شادی ندارند و جوانها هم نگران تحصیل، ازدواج و شغل هستند. در زمینه سیاسی هم به همین صورت است. افسردگی سیاسی زمانی است که به خاطر تحولات سیاسی گذشته احساس ناکامی و شکست در عرصه عمومی می کنید یا اینکه به کسی رای دادید و انتظاراتی دادید وقتی تامین نمی شود دچار یاس و ناامیدی می شوید. اضطراب سیاسی هم داریم چون نمی دانیم شرایط آینده چگونه خواهد شد ،تحریم ها و محدودیت های جهانی و منطقه ای وجود دارد و برای جوانان این مسائل نگران کننده است.حال در این گزارش می خواهیم دلیل شاد نبودن جامعه امروز را بررسی کنیم و به فکر راه چاره باشیم.
چرا بچهها شاد نیستند؟
دوران کودکی، پر خاطرهترین و زیباترین دوران زندگی است و جالب آنکه وقتی به روزهای کودکی خودمان فکر میکنیم و آن را با دنیای کنونی مقایسه میکنیم، میبینیم که روز و شب کودکان امروزی با تلویزیون، تبلت، انواع و اقسام کلاسهای درسی و غیر درسی، کلاس ورزش و وزن کم کردن میگذرد و واقعیت این است که بچههای امروز با اینکه در مقایسه با گذشته از امکانات بیشتری برخوردارند، اما به اندازه بچههای دیروز شاد و سرزنده نیستند.یک مشاور خانواده می گفت: پدر و مادرها در گذشته رابطه خوبی با قصه گفتن و درست کردن سرگرمیهای مفید و مفرح برای بچههایشان داشتند. اما پدر و مادرهای امروزی با اینکه باسوادترند، به اندازه گذشته وقت و یا حوصله ندارند. در نتیجه تا صدای کودک در میآید، دکمه تلویزیون را میزنند و سراغ کارهای خودشان میروند.امیراصلانی تصریح کرد: مسلم است کودکی که منابع شادیبخش خود را در بیرون از خود میجوید، با فراهم نشدن هر کدام از این منابع به هم میریزد و دچار اضطراب و افسردگی میشود. علاوه بر این، در گذشته هر خانواده چند فرزند داشت که روزانه چند ساعت با هم بازی میکردند ولی کودکان امروز طعم چنین حمایتهایی را نمیچشند و متاسفانه گویی بازیهای کودکی گم شده است. این مشاور یادآور شد: بچگی کردن با بازی معنا پیدا میکند. بچههای قدیم با همسالان خود بازی میکردند و هیچ اجباری در انتخاب همبازی و بازی وجود نداشت؛ در واقع نوعی آزادی ایمن بر بازی بچهها حکمفرما بود. والدین از دور حواسشان به بچهها بود اما تا زمان اضطرار وارد بازی آنها نمیشدند و دخالتی نمیکردند. به همین دلیل کودک در بازی یاد میگرفت که علایق فردی خود را بشناسد، بر مبنای علایق درونی عمل کند و زندگی خود را کنترل کند. وی خاطرنشان کرد: بچههای امروز نه در مدرسه و نه در انتخاب بازیها و همبازی آزادی چندانی ندارند و گویی بدون دخالت و نظارت مستقیم والدین نمیتوانند قدم از قدم بردارند. متاسفانه قریب به اتفاق کودکان امروز میآموزند که بدون کنترل دیگران از پس یک بازی هم بر نمیآیند. در نتیجه دنیا را جای ناامنی میبینند که هیچ کنترلی بر اتفاقات آن ندارند و همین روند، جلوی شادیهای واقعی را میگیرد.
شاد بودن یک مهارت است
در این راستا چندی پیش مدیرکل بهزیستی لرستان گفت: نشاط یک فرآیند مغفول در زندگی ما ایرانی هاست که باید به این باور برسیم که شاد بودن هم یک مهارت هست.
فاطمه زهرا توکلی افزود: اگر به این باور برسیم که شاد بودن هم یک مهارت است، مکانیسمی بکار برده ایم که در مقابل فشارهای بیرونی کمتر آسیب ببینیم و با اینکار توانسته ایم نشاط خود را حفظ نماییم.
ناهید پرویز پور مدیرکل امور بانوان استانداری لرستان نیز با اشاره به اینکه زنان شاغل بخشی از نیروی انسانی کشور هستند و به دلیل مشغله ها و مسئولیتهای فراوان انعطاف پذیری بیشتری را می طلبند، گفت: برنامه ریزی، مدیریت و همچنین آموزش مهارتهای زندگی برای بانوان نقش موثری در ارائه نقشهای عاطفی و تربیتی در خانواده و رفع مسائل و مشکلات زندگی فردی دارد.
وی افزود: در جامعه صنعتی امروزی آموزش مهارتها و تفکر خلاق یک رویکرد و مکانیزم دفاعی برای تاب آوری در مقابل مشکلات است.
علم پزشکی چه می گوید:
سینا سپهوند پزشک عمومی در این خصوص گفت: شادی یعنی رضایت داشتن از زندگی که موجب می شود به سوی زندگی بهتر پیش برویم. وقتی شاد می شوید هورمون سرتونین، دوپامین در بدن ترشح می کند که یکسری پیامدها را در فرد دارا است از جمله تعادل در خواب، حافظه ، آموزش، اشتها و حس و حال فرد. همچنین زمانی که احساس شادی امنیت داریم هورمون اکسیتوسین در بدن ترشیح می کند که در شما اعتماد و اطمینان را ایجاد می کند در حالی که در زمان ناراحتی، اظطراب و نا امنی هیچ یک از این هورمونها ترشح نمی کنند و مسائلی که موجب این شرایط است فرد را دچار ناراحتی و خستگی می کند. در این صورت انرژی فرد تخلیه شده و سیستم دفاعی بدن به مرور در اثر بهم خوردن تعادل در خواب و اشتها و آرامش، کاهش پیدا می کند و فرد در اثر احساس نگرانی، اظطراب، استرس، نا امنی دچار مشکلاتی چون افزایش چربی، فشار خون، کاهش تراکم استخوانی ، درد های عضلانی بیماری قند و بیماریهای روان تنی و روانی می شود. به عنوان مثال وقتی شما نگران آینده هستید، مجبور به گرفتن یک وام شده اید آن هم با شرایط دشوار و سنگین اما نمی دانید که در آینده شرایط پرداخت این وام را دارید یا خیر، چون امنیت شغلی ندارید و وضعیت اقتصادی کشور هم ثبات ندارد امکان شادی به شما نمی دهید. این شرایطی که ما دائم نگران یک خبر ناراحت کننده هستیم زندگی ما را مختل می کند و رفتار و عکس العمل های ما را نیز تحت تاثیر قرار می دهد و اگر خشونت در جامعه بالاست برای همین است که سطح تحمل در اثر فشار های اقتصادی پایین آمده است. در این شرایط، افراد جامعه اکثرا دچار بیماریهای جسمی و روانی مانند بیمارهایی چون اختلال در غده تیروئید، قلب، گوارشی و عصبی …. می شوند و عملا توان تحمل و کاراییشان پایین آمده است.
آموزش صحیح می تواند غم آینده را کنترل کند
متوجه شدیم که فردی که شاد نیست و افسرده است، این درد روحی را به جسمش هم انتقال می دهد و کارایی روحی و جسمی اش کاهش پیدا می کند در وهله بعد به سوی درمان می روم مسلما تمام خواسته ها و آرزوهای ملت برآورده شدنی نیست که همه شاد باشیم اما یک کار شدنی ست اینکه لااقل اضطراب و افسردگی را محو کنیم. به عنوان ساده ترین مثال: مدارس و رسانه ها در تولید یا عدم تولید شادی نقش دارند. در نهادهای اجتماعی و مدارس به جای اینکه آموزش بدهند که چطور با افسردگی مقابله کنید باید خودشان تولید شادی کنند. اما الان برعکس است و دانش آموزان از سالهای اول ورود به مدرسه درگیر نگرانی های امتحان می شوند. رقابت برای ورود به مدارس بهتر و موفقیت در آزمونهای کنکور هم روح دانش آموزان را فرسوده می کند. متاسفانه در این حوزه عملکرد آموزش و پرورش و اکثر دستگاه های متولی واکنشی هستند یعنی اگر طرح و سیاستی تدوین می شود به خاطر واکنش به مشکلی است که به وجود آمده است نه پیشگیرانه! از نظر فردی هم اگر تربیت درست در مدارس شوند و مدیریت بحران آموزش داده شود می توان تا حدودی مشکلات ، بحران ها و غم را کنترل کرد. چون فرد باید احساس شادی داشته باشد و از زندگی خودش لذت ببرد تا بتواند در جامعه هم مشکلات را حل کند.