عصای سفیدت را در دست بگیر ! عصایت را بردار و گام هایت را استوارتر بردار ؛ زیرا در مسیر زندگی ات، با هر بار که عصایت را بر می داری ؛ یک ، دو قدم نیز برداشته می شود.
علی حیدری- من اصلا اعتقاد ندارم که چشمان شما نابیناست . شما ، سیاهی چشمانت را به عصای سفیدی داده اید که فریاد می زند : من قلبی رئوف و مهربان دارم . قلب من لوح سفیدی است که با خط بریل نوشته می شود .
انگشتان شما ، خودکارهایی دهگانه اند که می نویسند : من جز ( … اکثرهم لایعقلون ) نیستم و هر روز روی خطوط بریل ، ( ن والقلم و مایسطرون ) را لمس می کنند .
بله ! من افکاری پویا و چشمانی تیز بین دارم که فرمانش را از مغز و احساسم می گیرد . چشمانی که پاک و معصومند ؛ چشم دلند !
چشمانی که مردمک شان عصای سفیدی است که بدون تفکر ، برداشته نمی شود و بدون فکر کردن بر زمین فرود نمی آید . اینگونه است پلک زدن من ، با رویایی که در مغزم دارم .
همه چیز برای من سفید سفید است ؛ زیرا من تمام سیاهی ها را به چشمانی داده ام که مشتاق دیدن خداوندند . خدا را باید با چشم دل دید .
عزیزم ! چشمانت را باز کن تا شما در امتداد چشمان عاشقم قرار بگیرید و من نابینا ، بتوانم تصویر نابینایی ات را ببینم . من نابیناتر از تو ام .
من مثل شما به یک عصای سفید نیاز دارم تا بتوانم راهم را پیدا کنم . من به اهدنا صراط المستقیم اعتقاد راسخ دارم .
عصای سفید من قرآنی است که باطنش پر از تصاویر و افکاری است که با چشمان دل دیده می شود و با خط بریل ، نوشته می شود .
من به حس پنجگانه ام اعتماد دارم . حس ششم من ، درکی است که با نابینایی ام به آن دست یافته ام .
علی حیدری ، سه شنبه ۲۳ مهرماه سال ۱۳۹۸ ، مصادف با روز عصای سفید