گاهی گره خوردگی چند موضوع که باعث کندی یک حرکت می شود خود می شود گره کوری که قرار بود اول با دست باز شود ولی حالا با دندان هم باز نمی شود.
دره خرم آباد زیبایی های خاص خودش را دارد. اگر رودخانه هایش را دست نمی زدیم. کوه هایش را تخریب نمی کردیم و چشمه هایش را خفه نمی کردیم. شاید مهربان تر با ما بود.
درست با این جغرافیا برخورد نکردیم.
بستر رودش را کردیم پارکینگ و خروار خروار بر سبزینه های کف رودخانه اش بتن ریختیم. قرار بود روی رودخانه وسط شهر برایمان منوریل درست کنند. نتیجه اش شد پل های قوسی و دایره ای و بعضی شکل که خود معضلی شد بر گرفتاری های این شهر.
برایمان پل ساختن به قامت یک مترسک در مزارع ذرت و به شکرخند نامش گذاشته شد پل 《 گاموله》.
نام افلاک را بر پل دیگری گذاشتن و در جنگ میراث و متولیان عمران شهری حرکتی گانگلوسی به خود گرفت تا نام افلاک به 《گانگلوس》 تغییر کند و گانگلوس ها برای تماشای این پل بر شانه های درختان محوطه قلعه تاریخی مان نشستند تا حکایت این پل را برای مسافرانی که به این دیار قرار بود بیایند تا این دیار روزی مقصد گردشگری باشد نه معبر گردشگری! تعریف کنند.
هر چند از نظر فنی نمی دانم این پل هم مصیبت دیگری برایمان به بار نخواهد آورد و با اولین سیلاب نقش سد را بازی نخواهد کرد تا سیلاب های جمع شده در پشت آن باعث آسیب به قلعه تاریخی فلک افلاک بشود!
عبور کردیم نه از روی پل های که قرار بود باعث آرامش مان باشد و نه با منوریلی که در همان نطفه خفه شد. رفتیم و به یاد علی محمد ساکی شهردار فقید شهرمان تا از دریاچه کیو بگذریم و برسیم به برج های دو قلویی که قرار بود زینت بخش این دریاچه و مرکز توریستی باشد.
دیدیم بالا برهای این برج های دو قلو سال هاست دارد به ما دهن کجی می کند.
برگشتیم و در خنکای آب کیو نفسی تازه کردیم تا اندوه خود به آب دهیم. چشممان افتاد به هتل صخره ای و نگاه از او دزدیم تا بیشتر شرمنده فرزندان بیکار این دیار نباشد.
باد می وزید و نسیم پاییزی روزنامه ای به طرفم آورد.
از زبان شهردار تیتر زده بودند، بستر رودخانه خرم رود به طول کامل لایروبی شد. چشم چرخاندم به سمت بستر رود در جهادگران دیدم دانه های درشت سنگ در کف رود داشت برایم خط و نشان می کشید.
روزنامه را پرت کردم. چشمانم را بستم، خسته از این همه نهضت که روزانه در شهرم در زبان دارد اتفاق می افتد.
نهضت آسفالت خیابان ها و کوچه، نهضت پارک سازی، نهضت لایروبی و …
چشمانم را باز کردم و گفتم ای کاش پیش از این که سیل بیاید نهضت جمع آوری جای نوشابه و لنگه کفش و پلاستیک های کهنه کف رودخانه را خود مردم به راه بیاندازد.
آیا می شود؟
عبدالرضا شهبازی
نهم آبان ماه ۹۸