به تنهایی، تکیه کردن روی این نکته که مدیر، بومی باشد یا غیربومی، ما را به مسیر انحرافی و حاشیه، هدایت میکند.
شهرام شرفی_ در مباحث اقتصاد سیاسی و توسعه، اصل موضوع آن است که مدیر، کاربلد، کارآمد، توانمند و برنامه ریز باشد نه اینکه صرفاً بومی باشد یا غیربومی!
در جهان امروز، اصلی وجود دارد به نام: «اصل بین المللی شدن کار».
شما در جهان امروز، شرکتهایی بزرگ، بین المللی و موفق را می بینید که انواع و اقسام ملیتها و قومیتها در بخشهای نیروهای انسانی آنها از مدیر گرفته تا کارگر و محقق و پژوهشگر، مشغول به فعالیت هستند.
این شرکتها که نامشان هم در تراز بین المللی است (مثلاً شرکتهای خودروسازی معتبر جهانی) فقط روی این موضوع تکیه نکرده اند که مدیرانشان یا نیروهای انسانی شان، فقط و فقط باید از فلان قومیت یا فلان ملیت باشد؛ بلکه برایشان، آنچه اهمیت داشته است توانمندیهای تخصصی و فنی عملکردی، کاری و سطح دانش، تخصص و تسلط عملی در رشته مورد نیاز مربوطه بوده است.
برای نمونه، اگر شاهد هستیم بسیاری از شرکتهای خودروسازی کشوری همچون کشور آلمان، در سطح تولید جهانی و تراز فراملی و بین المللی، به صورت موفق عمل کرده اند به علت آن است که اصل بین المللی شدن نیروی کار در ساختار آنها وجود دارد و اینگونه نیست که همه متخصصان، مدیران و پژوهشگران این شرکتها، فقط و فقط اهل قومیت فلان ایالت آلمان باشند؛ بلکه علاوه بر نیروی انسانی آلمانی، بسیاری از نیروهای متخصص و حتی نخبه دیگر کشورها (از جمله کشورهای مسلمان خاورمیانه) نیز در ساختار مدیریتی و تخصصی اینگونه شرکتها، حضور اثرگذاری دارند (اصل بین المللی شدن نیروی کار).
بنابراین، آنچه مسیر توسعه را ایجاد میکند وجود نخبگان کارآمد، متخصص، توانمند و برنامه ریز، در مراکز مدیریتی و تصمیم گیر است؛ تفاوتی هم نمی کند شخص متخصص، توانمند و کارآمد، اهل کدام استان کشور باشد؛ اصل موضوع، توجه به دانش، تخصص، کارآمدی و کارایی اوست.
در همین تهران که پایتخت کشور است در مراکز کاری دولتی، عمومی و خصوصی، شاهد هستیم انواع نیروهای انسانی از انواع قومیتها و استانهای کشور، مشغول به فعالیت هستند و آنچه کار را پیش می برد سپردن کار به اهلش و به کاردان است (چه بومی و چه غیربومی).
کارآمدی، ناکارآمدی یا کم کارآمدی یک مدیر هم برمنبای شاخصهای قابل اندازه گیری و عینی، تعریف می شود.
برای نمونه، در دوره فلان مدیر در فلان سازمان و اداره، چه تغییرات و دستاوردهای جدیدی ایجاد شده است که در دوره مدیر قبلی، آن کارها انجام نشده است.
بر مبنای شاخصهای قابل اندازه گیری، عینی و مشاهده ای و براساس استدلال گرایی، می توانیم بگوییم مدیر فعلی نسبت به مدیر پیشین، قوی تر است یا ضعیف تر.
ولی اگر به جای تمرکز موضوع روی اصل «سنجش و ارزیابی کارآمدی و توانمندی افراد»، صرفاً روی اصل «بومی یا غیربومی بودن»، مانور بدهیم، خود به خود، در مسیر توسعه، موفق نخواهیم شد؛ زیرا به جای اصل موضوع، به فرع موضوع، وارد شده ایم.
معیار و مبنا، گسترش فرهنگ مطالبه گری در انواع لایه های جامعه براساس خواستن عملکرد و کار است و آنچه توسعه را براساس تجربیات دیگر جوامع موفق، ایجاد یا هموار کرده است تخصص گرایی، شایسته سالاری و کارآمدی نیروی انسانی است نه صرفاً تمرکز کردن روی قومیت گرایی نیروی انسانی.
آری، اگر شرایط فنی و تخصصی احراز یک منصب، در بین دو نفر بومی و غیربومی، به صورت مساوی و برابر وجود داشته باشد آنگاه اولویت سپردن کار به اهلش و به کاردان، استفاده از نیروی کارآمد و توانمند بومی است ولی برای ارزیابی سنجش عملکرد یک مدیر، صرفاً نباید روی این نکته مانور داد که چرا فلان مدیر، غیربومی است؟
بلکه باید برمعیار شاخصهای قابل اندازه گیری و مشاهده ای عملکردی، به ارزیابی و سنجش کاری مدیر پرداخت و نتیجه گیری کرد که: مدیر مربوطه، کارآمد، ناکارآمد، کم کارآمد یا ضعیف است.