روز خبرنگار هم مثل سایر مناسبت ها در تقویم ایران روز عجیبی ست، چون نه با تولد بلکه با مرگ همراه است. روز مرگ دوست،هموطن،همنوع! را جشنگرفتن اصولا کار درستی نیست!بگذریم.
پایگاه خبری سنگنوشته، یادداشت، مهری پهلوانی- در روزگاری نه چندان دور مرتب این مصرع سید اشرف الدین گیلانی سردبیر “نسیم شمال”را زمزمهمیکردم “غلغلی انداختی در شهر تهران ای قلم!”
هرچند بمناسبت روز قلم سروده شد امابهجرئت میتوان گفت هیچ جماعتی اندازه خبرنگاران قلم به دست نمیگیرند و با آن رفیق نیستند حتی در روزگاری کهگوشی و موبایل و لبتاپ و …. سوار دوران هستند!
اما قلم دیگر قلم همیشگی نیست. کمرش زیر بار بی کفایتی ها و بی مسئولیتها شکسته است دیگر غوغا نمی کند. طوفان بپا نمی کند…زخم خورده ست و رنجور! میگویمزخمخورده چون ناکسان و نااهلان با بی تفاوتی تیر کلیشه بودن را بر پیکر آن زدند! همانهاکه نوشتن ها را بی اثر کردند و ریشه امید را با ندانمکاری شان خشکاندند… بگذریم ما را با سیاست چکار!!!!!
و رنجور است همچون لرستان! لرستانیکهتاریخش به بلندای مفرغ هایبه تاراجرفته اش درموزه لوور پاریس است، سرزمین آبها و آبشارها، سرزمین پلهای تاریخی و….اما غریب و مظلوم تاریخ است! بی کس است! حتی صندلی های آن هم بوی غربت می دهند از بس که نشیمنگاه بیگانگان بوده! باز هم بگذریم فردا اَنگ فلان ایسم گرا بودن را بر پیشانی مان می زنند!
دیروز درتقویم ایران بهجز لرستان( بهلطفدست اندرکاران!) روز خبرنگار بود. روز شهادت شهید صارمی مردی از دیار لرستان. روز من و همکارانم که همه، دوندگی هایی از جنس نرسیدن داریم. قلممیزنیم، می نویسیم، می دویم، منتشرمیکنیم و میکوبیم اما همچنان درجا می زنیم….
مرحبا عالی بود