نوجوان عکاس انقلاب و خبرنگار و عکاس روزهای دفاع مقدس و پیشکسوت رسانه به یاران شهیدش پیوست.
پایگاه خبری سنگ نوشته، یادداشت، سعیده خورشیدوند- او را از سالهای دور میشناسیم؛ از تصاویر آرشیوی مصاحبههای دوران انقلاب با آن ضبط واکمن و دوربین آنالوگ کنار شهید محراب اسداله مدنی، بیت شهید سید فخرالدین رحیمی، تظاهراتهای انقلابیون، از فکه، دهلاویه، مجنون، بستان، هویزه، خرمشهر، اسلامآباد و جبههی غرب تا هرکجا که پرچم ایران برافراشته و نام ایران بر زبانها جاری بوپای رفیق خبرنگار شهیدش، “علیرضا حیدریان” که وسط میآمد چقدر غیرتی میشد! میگفت در کیهان با هم کار میکردیم.
اسم امام(ره) که میآمد بغض میکرد و خاطرهای دور از یک زن کرد عراقی که به صداقت امام گواهی داده بود را در بسیاری از جلسات نقل میکرد تا به مسئولان تلنگر بزند راه روحالله را.
سر دین با هیچکس شوخی نداشت.
همه دولتیها و حتا امنیتی و قضاییها از تیررس نقدش مصون نبودند. با صدای بلند مطالبات مردم را فریاد میزد و از عدالت سخن میگفت؛ حتا وقتی یادگارهای مسموم دفاع مقدس، شیمیایی و خردل و فسفری همه وجودش را تسخیر و از پای درش آورده بود.
پای زادگاهش بارها و بارها ایستاد. روستازاده بودنش را افتخار کرد و بارها در صف اول حقخواهی اهالی روستاهای منطقهی پاپی به این اداره و آن اداره روان شد تا ادای دین کرده باشد به خاک و مردمش.
خاکریز او از اول “تبیین” بود؛ هشت سال در کنار رزمندهها و سی و شش سال با خاطرات آنان، برای آنان و راهشان و برای نسلهای بعد از آنان.
چه زیبا سروده است حضرت حافظ که: “راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست؛ آنجا بجز انکه جان بسپارند چاره نیست.
آخرین بار در اختتامیه “بلندای حضور” در سالن حوزهی هنری دیدمش؛ صدایش بالا نمی آمد؛ از ته حنجره به سختی حال رفیق قدیمیاش(بابایم) را پرسید. با آن حال در آن لحظات سخت آمده بود تا رونمایی از کتاب خاطراتش را نظارهگر باشد کتابی که “سامان سپهوند” و “فریبا مرادینسب” با خاطرات او نگاشتند تا در کنار آثار کنگرهی ۶۵۵۵ شهید لرستان از او به یادگار بماند. آمده بود تا سند زندهی هویت رسانهای انقلاب در لرستان را به رخ بکشد.
او خبر و رسانه را از عمق جانش دوست میداشت. تا دوردستها رفته بود به دنبال همین آرمان و حالا پس از سالها نبرد با شیمیایی در شب اول محرک “لبیک یاحسین” گفت و به قاب عکسهایی پیوست که خود عکاس لحظه لحظهشان بود، آنها که از وقتی سربند یاحسین بستند فانوس شدند بر گرداگرد شهرها و دیارمان.
نام حسن مرادی و شهدای رسانه بر تارک فرهنگ و هنر این مرزوبوم میدرخشد و راهش افقی روشن پیش روی ما خبرنگاران امروز است که قلم و عمل را به بها ندهیم.
او به ما آموخت که “پایان کار خبرنگار شهادت است”. پایان هر جهادی شهادت است و جهاد امروز ما جهاد رسانه خواهد بود؛ در خاکریز حسن مرادی، علیرضا حیدریان، محمود صارمی و همه همراهان و همرزمان آنان و دلسپردگان ایران.
روحش شاد و راهش پر رهرو…
یادداشت؛ سعیده خورشیدوند
/انتهای پیام