ايران سرزميني موزاييكي وپازلي از اقوام ايراني است. فارس، لر، كرد، لك، بلوچ، آذري، گليك و.. كه همه و همه پاره هاي اين پازل مي باشند وهويت ايراني چيزي جدا از هويت و تاريخ اين اقوام نيست. رضاشاه در پي اصلاح فرهنگ ايراني قدم در راهي نهاد كه ماحصل آن تعميم فرهنگ تهراني در سراسر اين مرز و بوم بود و از سويي تداوم اين برادركشي فرهنگي، فارسي عزيز را در برابر هجوم فرهنگي آن ديگري ها، بي يار و برادر مي گذارد.
شیرزاد بسطامی- بنابراين اغماض در نرساندن نوش دارو به خورده فرهنگ ها و گويش هاي غيرفارسي و صاحب شناسنامه ايراني آتشي است كه دودش به چشم تاريخ ايران زمين
مي رود.
از سويي ره آورد سياست يكسان سازي فرهنگي، خودباختگي فرهنگي اقوام ايرانی است.ترويج روحيه سانتيمانتاليزم در ميان نسل جوان جهان مدرن از برادران غيور ما نسلي ساخته است كه به كشتن زبان مادري خود مي پردازند. جوانان غيوري كه از پوشش مادر خود شرم دارند و مشق خودباختگي گاه آنها را شيفته شرق مي كند و گاه شيفته غرب، اين ره آورد در لرستان نيز به چشم مي خورد از اين رو صاحب اين قلم در نظر دارد با اشاره به يكي از فصول موسيقي اين جغرافيا(هوره و مور) در پي باز تعريف ارزشی به اين شاخص فرهنگي باشد.
لرستان سرزمين تاريخ و فرهنگ نانوشته است و شيوه ی مردمان آن در طول تاريخ اندیشگی آن، مبتني برشفاهي نويسی و شفاهی خوانی است. حفظ فرهنگ در آن، بدينگونه مرسوم است كه در مواجه با رويدادهاي تاريخي با استحاله ي فرهنگي، باز تعريف نمي شود بلكه با فرهنگ از راه رسيده و غالب مصالحه مي كند و تزی می شود در برابر آنتي تز از راه رسيده تا از آن سن تزی بسازد از اين رو حتي خود باختگي فرهنگي نيز در لرستان امري نوظهور است. مردم اين سرزمين حكومتشان عوض شده است دينشان عوض شده است اما رد پاي همه دوره هاي تاريخي را مي توان در انديشه مردم كتاب ناخوانده ی اين سرزمين بازجست.
حضور نام حيوانات درعنوان قبايل به عنوان توتم(سگوند،دالوند،بازوند،چغلوندو…)،تقدس روح پدران،سوگند به آفتاب،سوگند به زرد سوار،آب در تژگاه ريختن (تژگاه=تشگاه=آتشگاه) به هنگام عزا.
هركدام انديشه ی غالب دوران تاريخي بوده است كه اكنون درلايه های پنهان فرهنگ اين مرزوبوم به جا مانده است بنابراين خاصيت فرهنگي اين مردم است كه با تحول انديشه و دين از اجداد پرستي به توتم پرستی و از آن به ارباب و انواع وسپس مهرپرستي و زردشتيگری و…هنوز داده هاي انديشه قبلي خود را به همراه دارند فقط در اولويت بندي آن دچار تغيير شده اند از اين رو مي توان رد پایی از عقايد هزاره هاي دور را در اندیشه فرهنگی اين مردم بازجست. اما به سبب همين فرهنگ شفاهي، نسبت به فراز و فرودهاي تاريخي مان بسياركم مي دانيم. تنها دريچه ايي كه براي شناخت هويت وتاريخ فرهنگ مان داريم همين فرهنگ شفاهي است كه دريچه ايی رو به سوی هزاره ها، آن جا كه بشربرای سخن گفتن صداها و آوازهای طبيعت را به تقليد مي نشست تا زبان انسانی را بارور شود. فرض رابرآن می گذاريم در ادامه اين تكاپو پيش از آن كه آواز و آلت موسيقيايی در كنار هم بيايند پدران ماهوره را از صداي كبك آموختند چرا كه غرابت و تشابه هاي بسياري ميان آن دو صدا وجود دارد، صدايی که موسيقي است.
در تأييد اين فرضيه در ويژه نامه موسيقيايي(فاسكه كه) كه در فرانسه منتشر مي شودچنين آمده است كه ايران قديم وسرزمين بين رودان يعني جايگاه كردنشين آن، قديمي ترين خاستگاه موسيقي جهان بوده است ومهر تاييد ديگر به اين فرضيه نام اين موسيقي است(هوره). همان طور كه مي دانيم اسوراها نام بخش از ايزدان آريايي هاي هندوايراني بود كه در ريگ ودا نيز به آن اشاره رفته است، آسوره بعدا اهوره خوانده شد، اهوره به معني بزرگ و سرور، صفت و خطابي بود كه پيش از زردشت در كنار نام مهر و ورونه مي آمده و با آمدن زردشت و قدرت گرفتن مزدا(خداي خرد)اهوره در كنار مزدا مي نشيند هرچند كه اوستا متاخر در كنار نام مهر و آپام نپات اهوره آمده است. به هرحال گمان مي رود كه -هوره-آوازي آسورايي است وصوتی براي زمزمه ی سرودهاي مقدس كه توسط روحانيون و مغان تلاوت می شده است و از آنجا كه مغان سرودهاي ديني خود را نمی نوشتند و خط را پليد می دانستند به هر دليلی، وقرن ها فرهنگ شفاهي خود را تداوم دادند و محتملا هوره ابزار نگهداري سرودهاشان بود. (جالب اينكه فرهنگ شفاهي تاهمين چنددهه اخير فرهنگ غالب لرستان نيز بوده است) مغان بالاخره در زمان ساساني آن هم در مواجه با اعجاز ماني كه كتابت بود و انجيل مسيحيان و بالاخص ورود اسلام وقرآن به ايران، مجبور به پذيرفتن كتابت در امور ديني شدند. همچنين واضح نبودن سرودهاي هوره برای كسي كه اشراف به آن ندارد دليل ديگري است كه طبقه ايي كه باني وماني هوره بوده اند نمي خواستند كسي ياطبقه ي ديگري به دانش ديني آن ها اشراف داشته باشد. از اين رو بر آنم كه هوره سرود روحانيون آسورا پرست بود كه بعدها با نضج انديشه ی زردشت در سرزمين ايران سرود روحانيان زردشتي شد روحانيان ومغانی كه در پي التقاط انديشه ی پدران خويش وانديشه زردشت بودند، مغاني كه بعدها بانيان تفكر التقاطی زردشتيگري متاخرشدند.
همين مغان ايزدمهر را در شهر مهرجان كذك ساساني واقع در لرستان امروزي با هوره می ستودند و تصديق اين حرف را مي توان در اين جمله گزنفون يافت كه دربازگشت سپاه يوناني مردمان زاگرس درهنگام جنگ با آنها سرودهاي دسته جمعي مي خواندند.
به جرات مي توان ادعا كردكه اين سروده هايي بود كه مردم براي ايزدمهر مي خوانده اند زيرا مهرايزد حماسه وحامي جنگاوران بود.بنابراين پر بي راه نيست كه سپاهيان مهر یشت را در جنگها با هوره بخوانندتا مهر را به حمايت خود وا دارند.
اين نحوه خواندن سرود مهر به سرودهاي زردشت نيز تعميم مي يابد كمااينكه ملك اشعرا بهار مي گويد:(گاتاها سرودهايي به شعر هجايي در ستايش اهوره مزدا وساير ايزدان آريايي(امشاسپندان)است كه با لحني مخصوص و با صداي بلند و آهنگين خوانده شده است اين آوازها در همان جغرافيايي اتفاق مي افتد كه مهرپرستي رواج داشته است)به گفته ژان دورينگ دركتاب موسيقي وعرفان، سنت اهل حق (گاتاها در اوراد مزدا پرستي به صورت آهنگين براساس ضرب حروف مصوت وترجيحا در معبد(آتشكده)خوانده مي شود چنانكه اشعار ومتون مقدس آيين پرديور هم با لحني آهنگين در معبد يعني جم خانه سروده مي شود وهمانند گاتاها هجايي مي باشند).
همان طور که می بینید هوره نه تنها یک مقام موسیقیایی بلکه یک آیین است که ازآنسوی تاریخ بشریت آمده است و با تغییر اندیشه مهرپرستی به زردشتیگری و سپس اسلام همچنان سعی در حفظ خود دارد. و گامی موثر در موسیقی و آیین دینی درگذشته های دور و آیین حماسه ها وجنگها و حفظ ایران زمین بوده است که به ورای خاک ایرانشهر رفته است،در این راستا خانم استارک پژوهشگر فرانسوی نشان داده که مور شباهت خاصی با آواهای منطقه آلپ دارد و برآن است که این آواز ها از مور نشات گرفته اند. به گفته وی بر اساس بررسی ها، بسیاری از مور و هوره به عاریت گرفته شده است. واین احتمال با ترویج اندیشه میترائیسم در اروپا و مهاجرت ایرانیان به چین وژاپن دور از ذهن نیست. به هرحال هوره قائل به مقامات بسیاری است که عبارتنداز:دودنگی، ساروخانی، سحری، خان امیری، سواروئه، قطار، غریبی چر، قاچاقچی چر، هجرانی، طرز رستم، هی لاوه و پاوه موری ..
وبرادر او مور است که سرودسوگ مردگان می باشد.تهیج کننده عواطف آدمی و تمسخر جاودانگی ایلات به بیهودگی مرگ، آنجا که می گوید:
یکله داران یکله ش بمانو
چوی دار آسو هرواش بشانو
بازسرایی:
ای درخت آسو
ای درخت چشم انداز تا دور
بیهوده است مرگ
بیهوده
وقتی که تن تو را باد
تنومندتر می کند.