توسعه همه جانبه ی هر جامعه ای منوط به شناخت بحرانها و چالشها و نیز شناخت از قابلیت ها،ظرفیتها و فرصتهای موجود در آن جامعه است.
کیانوش معمر*- آنجا که “علم سیاست” را هنر و تدبیر در اداره کلیه امور قلمداد می کنند، انتظار می رود،این علم عملیاتی گردد و باز خور آن شکل گیری توسعه همه ی جانبه ملی شود. اما متاسفانه امروزه شاهد مظلومیت این علم در نزد افکار عمومی هستیم که به واسطه تلاشهای بی شرمانه ی عده ای دلال سیاسی وفرصت طلبانی منفعت گرا به گونه ای تیشه بر ریشه این علم ماندگار زده اند که آن را دغل کاری و دروغ و دورویی می پندارند!!!. و اثرات برجای مانده از این ظلم روا داشته شده بر علم سیاست،خود آیتی است کلیدی در عدم توسعه یافتگی،عقب ماندگی و وابستگی روزافزون نسبت به دولتهایی که به خوبی توانسته اند از ابزار علم و هنر سیاست بهره جویند و سر و گردنی بالاتر از سایر دول، استوار ایستاده اند و جوامع خود را به چنان رفاهیاتی رسانده اند که آرزوی جهان سومیها سیر و سیاحتی است گذرا بر سرزمینشان حتی به هنگامه خواب .
بی شک آنچه نگارنده را رنج میدهد،درک و آگاهی از حقیقتی است تلخ ،در جامعه کنونی،که گاها نیروها و جریانهای سیاسی با سوارشدن بر اریکه قدرت به همان روشهای نامشروع،عرصه را بر آنان که ره و روش اعتلای میهن را می فهمند،تنگ کرده و قدرت مانور و ورود آنان را به عرصه نوسازی و توسعه روشمند، برای پاکسازی و رفع چالشها سد کرده و همواره یا از ترس احاطه شان بر ناتوانی هایشان و یا از سر بخل و حسد،ترجیح می دهند، این نیروهای فکری جامعه به حاشیه کشانده شوند و در صددند تا زمینه ی مرگ فکری تدریجی نخبگان و عالمان خردورز را فراهم نمایند و اینجاست که نخبگان به “حاشیه” رانده میشوند و ناکارآمدان در “متن “قرار میگیرند..
اما نکته آنکه خورشید توسعه هر ملتی، زمانی می درخشد که فکر روشنگرانش منور گردد و نه به معنای حذف اصول و ارزشهای آن ملت است، بلکه در چشم انداز آینده خود هم اصول ارج گذارده میشوند و هم نوگرایی…و در عین حال نباید غافل از آن باشیم که “غروب توسعه و پویایی هر ملتی، زمانیست که سیاسی کاران و” البته نه سیاستمداران”، همان نخبگان را به حاشیه برانند تا منافع شوم شخصی و طیف فکری نه چندان موفق خود را تامین کنند.”
رسالت امروز ما این است که این بحران نخبه کشی را جدی گرفته و تنها با نیم نگاهی به جوامع توسعه یافته،از ابزارهای فکری و نیروهای جوان، خلاق و دارای ابتکار عمل استفاده کرده و اگر خواهان توسعه هستیم به این راهنمایان فانوس به دست که دل در گروی توسعه ایران عزیز دارند، اهمیت دهیم.که اگر این مطالبه تبدیل به جنبشی منطقی نگردد،همواره شاهد رشد ملتهای دیگر خواهیم بود و خود را روز به روز به عقبتر خواهیم کشاند وعمق فاجعه آنجاست که این عقب ماندگی هرچه گسترده تر شود،راه ورود ما به کانال عمیق” وابستگی” بیشتر می شود و این وابستگی مبدل به بحرانی خواهد شد که امنیت ملی، فرهنگ و هویت و اقتصاد و دیگر سطوح ملی ما را تحت الشعاع خود قرار می دهد و فاصله ما تا غرب وحشی که در شعارهایمان دم از آن می زنیم، بیشتر و بیشتر و بیشتر خواهد شد.
به نظر می رسد این بحران اندیشه زدایی و خردزدایی خاصه ی جوامع سیاسی جهان سوم است و اگر خویشتن را قدری از چنگال شعارهای آرمانخواهانه برهانیم و منطق واقعگرایانه را جایگزین آن کنیم، خواهیم دید که ایران عزیز و اسلامی ما نیز دهه هاست از این حقیقت کتمان ناپذیر در رنج است و ملتی محروم و مظلوم، در بند و در حصار سیاسی کاران چپ و راستی است که هرکدام به دنبال اثبات حقانیت اندیشه خود و تحمیل آن بر دیگری هستند و پیاپی در تمام عرصه ها دستی بر آتش می زنند و در هدایت افکار عمومی موجهای مصنوعی و به دور از تعقل راه می اندازند و در سبک و سیاق خود غوطه ورند و هرگز گامی هم به عقب نمی نهند و مجالی به نواندیشه گرایان ارزشی و ملی گرایان صاحب عرق وطنی نمی دهند…
و اینجاست که بحران در بحران رخ می دهد. و پدیده ی نخبه کشی و نخبه گریزی کماکان پررنگتر از قبل خود را نشان می دهد.
به امید پویایی و اعتلای وطن
*دکترای علوم سیاسی