گروه: یادداشت
تاریخ: ۱۲:۱۹ :: ۱۳۹۷/۰۴/۲۹
“کیو” تفرجگاهی با طعم های متفاوت!

تابستان است و عطش و گرمای سوزان و تیرماهی که رو به پایان است، حالا باید گرمای تابستان را در مرداد ماه به انتظار نشست، اگر مفری برای در امان ماندن از این گرما باشد خنکای کولر خانه هاست.

اکبر بابایی مفرد- اما در گیر و دار این خاموشی ها تحمل گرما در خانه هم سخت و دشوار است، شاید تنها راه چاره، استراحت در تفرجگاه های درون شهری باشد، تفرجگاه هایی که زمانی خنکای و سرسبزی و طراوت آن ها غم و غصه و آه و افسوس را از تن خسته و گرما زده هر رهگذری می زدود.

نمی خواهم در این ساعات که برق قطع است و عرق گرما تن مان را می شوید از بیکاری چیزی بگویم، اما در این استان از هر دری که سخن بگویی دروازه ای به بیکاری باز می شود.

شاید کنگر خوشمزه کوه های لرستان لنگر بیکاری را در این استان به ریشه درختان بلوط تنیده و سرنوشت خانواده ها و جوانان را با اعتیاد، طلاق، مهاجرت و… گره زده است و صفا و صمیمیت، مهربانی، مهمان نوازی، سخاوت، سادگی و تمامی زیبایی های آن را تحت شعاع خود قرار داده است.

حالا که گرما هم به مشکلات عدیده این مردم اضافه شده، اما راهی برای فرار از آن وجود دارد، راهی که نهایتا به دریاچه زیبای “کیو” ختم می شود.

دریاچه کیو و فضای سبز اطراف آن که یادگار شهرداری از جنس مردم است، به عنوان یکی از بکرترین و بهترین تفرجگاهای شهر خرم آباد است که مأمن و مأوایی برای دل های غمگین و اندوهناک مردمی ست که دردهای خود را با برگ های سبز درختان و امواج آرام دریاچه در میان می گذارند.

شهروندان خرم آبادی اگر چه می خواهند ساعاتی از اوقات خود را بدون دغدغه در اطراف این تفرجگاه به سر کنند اما همین که پایشان به این حوالی می رسد دغدغه ها بار دیگر سر باز می کنند و این فضای مفرح و شاد و دلنشین به مانند تلی از خاک بر سر آنها آوار می شود.

قدم زدن دور دریاچه و گذشتن از میان خیل دوچرخه سواران و اسکیت سواران، زیبایی تماشای امواج دریاچه و زلالی آن را از یاد می برد، هر قدم که به جلو می روی بایستی به مانند مسابقات رالی خود را لایی وار از میان این همه دوچرخه و اسکیت عبور دهی، البته چرخ همین دوچرخه ها و اسکیت ها نشان می دهد که چه توانایی ها و استعدادهایی در بن بست بی توجهی قرار گرفته اند.

گذشته از این اگر کسی بخواهد بدون توجه به خِرخِر چرخ استعدادهای پنهان این شهر، نگاهی از سر ذوق به زیبایی های دریاچه داشته باشد این بار صدای کر کننده اگزوزها و زجه لاستیک خودروها که یک رالی بی سرانجام را آن هم درمقابل دیدگان ماموران نیروی انتظامی به نمایش گذاشته است، آرامش خانه ی بی برق و کولر را به خطرات احتمالی دریاچه و زیبایی های بی مثالش ترجیح می دهند.

تا اینجا تکیه بر نرده های اطراف دریاچه و تماشای ویراژ خودروهایی که دود لاستیک های آنان استعدادهای دیگری را فریاد می زنند، قسمت خوش داستان است، تراژدی زمانی ست که هوا کمی به تاریکی می رود، در همین تاریکی و سیاهی، این آتش حسرت است که از اعماق وجود آدم شررها به آسمان پرتاپ می کند.

طعم های متفاوت “کیو” دراین بخش خود را نشان می دهند، طعم هایی که تلخی مرگ تدریجی جوانان این دیار را تداعی می کنند.

وقتی دور تا دور دریاچه صحبت از دود و زغال آخته و گردونه های زغالی باشد کم کم دوسیب، آدامس دارچین، پرتقال لیمو، دو سیب آلبالو و… طعم مرگ را در فضا پراکنده می کنند، طعم هایی که هر کام از آن ها یک جوان را یک قدم به مرگ تدریجی نزدیک و نزدیک تر می کند و این بار هم این سکانس از تراژدی “کیو” در مقابل دیدگان همان سبز پوشانی بر روی پرده می رود که به خاطر تار مویی از یک دختر که شاید از آشفتگی خاطر از گوشه سر پوشش آویزان شده، آسمان را به زمین می دوزند.

البته این قصه زمانی بوی خفقان به خودمی گیرد که مدیر و مسئولی که بایستی دغدغه اشتغال، درآمد، رفاه، آسایش و آرامش جوانان را داشته باشد دور همین دریاچه علی رغم تماشای این مناظر نازیبا گرداگرد “کیو” با گرمکن ورزشی ارگان مربوطه اوقات فراغت خود را با آرامش و طمأنینه خاصی، آهسته و پیوسته می دود!

بازگشت به خانه

پاسخی بگذارید