اگر تا دیروز ما با پدیده «مهاجرت نخبگان» روبرو بودیم اکنون با پدیده «مهاجرت فراگیر» مواجهیم. پدیده ای به مراتب عمیق تر، وسیع تر و دردناک تر! عادی و نخبه، قشر مرفه و متوسط، تحصیل کرده و در حال تحصیل، به فکر رفتن هستند. چرا ترجیح می دهند به کشوری دیگر بروند و از صفر شروع بکنند؟
یاسرنظری چگنی- چرا دانشجویان کارشناسی هم و غم شان گرفتن پذیرش از دانشگاه های خارجی و رفتن است؟ چرا مهاجرت رخ می دهد؟ زمانی در تاریخ سیاسی مساله مهاجرت را تعبیر کرده اند به رای دادن با پا! یعنی کسانی که حرفشان را پای صندوق های رای نمی زنند بلکه می گذارند و می روند. از مهم ترین دلایل مهاجرت می توان به دو مساله اشاره کرده و آنها را در دو کلمه ساده، بسیار پیش پا افتاده اما عمیق و بسیار دردناک خلاصه کرد: امید و امنیت
اول باید گفت که امید و امنیت محصول و خروجی تفکرات و توانمندی مدیران یک کشور و سرزمین است پس باید اینچنین تفسیر کرد که امید و امنیت باید به مردم انتقال و داده شود.
امید تعریف ساده اش می شود: برداشت مثبت نسبت به تغییر ملموس در آینده.
به خوبی روشن است که شرایط زندگی در بعضی از نقاط جهان همانند آفریقا و یا حتی چین هم به مراتب سختر و بدتر از ایران است اما یک نکته مهم در همان کشورها و مناطق با سطح زندگی بسیار پست و گاه مشمئزکننده وجود دارد: امید. چرا؟ چون نشانه های روشن تغییر را دیده بودند؟ نه تغییر در ساختار حکومت یا مدیران نه تغییر در وضع موجود چون که از تحرکات مسئولین خود راضی بودند و و میدانستن که به فکر راه چاره ای برای نجات ملت و مردم خود هستن و دلیل دیگر اینکه فاصله طبقاتی بین زندگی مسئولین و مردم عادی آنچنان وجود ندارد و لمس نمیشود و همه برای ماندن در کشورشان تلاش میکنند نه برای رفتن از آن..
افراد یک کشور باید نشانه های امید را درک کنند. بخوانید نوید بهتر شدن، نه همین الان بلکه تغییرات ملموس در آینده. اما وقتی تحصیل کردگان، ثروتمندان و کارآفرینان همه در این سفارت خانه و آن سفارت خانه به فکر اقامت و تابعیت هستند این یعنی آنها آینده را روشن نمی بینند و میترسند بنابراین نه تظاهرات میکنند و نه انتخابات را تحریم می کنند و نه خیابان ها را شلوغ می کنند. فقط با پاهایشان از این مملکت می روند.
پیش خودش می گویند: می دانم که باید در کشور دیگر از صفر شروع کنم. می دانم که اخلاقا درست نیست که پولی که در این سرزمین کسب کرده ام را در کشور دیگری سرمایه گذاری کنم و می دانم که در این کشور تحصیل کرده ام و به این سرزمین مدیونم اما ظاهرا چاره ای نمانده است.
آنان بر روی عاطفه و حس درونی خود که همه ندای ماندن و عشق به وطنشان را میدهد پای گذاشته و با غم و بغض غریبی وطن را ترک میکنند به امید و آرزوی بهتر نسبت به وضع موجود.
امنیت را نیز اینگونه تعریف می کنم: برداشت مثبت نسبت به با ثباتی وضعیت و قابل پیش بینی بودن متغیرهای کلیدی. و دیدن تغییرات در آینده در ذهن خویش و تجسم آن بصورت مثبت.
وقتی شهروندان یک سرزمین در جمع های خانوادگی خود راجع به جنگ گفتگو می کنند، وقتی در یک کشور برای بسیاری از کالاها باید تا ظهر صبر کنی که قیمت بر اساس دلار در بیاید می توان از اطمینان و برنامه ریزی بلندمدت صحبت کرد؟ آیا در آن کشور صحبت از فرزندآوری و سرمایه گذاری حرف معقولی است؟
بسیاری از کسانی که می روند فقط یک دلیل ساده دارند: آرامش روانی ندارم. چرا مانند شهروندان دیگر کشورها، نباید تصویر مشخصی از ده، بیست و سی ساله زندگی شخصی و اوضاع کشور خودم داشته باشم؟ به همین خاطر است که عده ای ترجیح می دهند فرزندان خود را در خاک دیگری به دنیا بیاورند. چون به فردای این خاک مطمئن نیستند. سوال آنان این است که چرا باید میان این همه کشور، فقط کشور ما اینچنین همواره زیر سایه جنگ و زیر بار تحریم ها باشد.چرا باید اخبار همه از کشتن جوانان سرزمینمان بگوید.
مدیران ارشد کشور ممکن است به تظاهرات، اعتصابات و اغتشاشات حساس باشند و باید هم باشند برای آن شورای امنیت استان و شورای امنیت ملی را تشکیل می دهند و تدبیر می کنند. اما بهتر است برای این مهاجرت فراگیر (پدیده ای بسیار وسیع تر و وخیم تر از مهاجرت نخبگان) نیز تشکیل جلسه دهند و تدبیر کنند. برای آغاز، شاید یکی از اولین راهکارها استفاده از «تست امید» باشد: قبل از هر جهت گیری، هر سیاست گذاری، هر سخنرانی از خود بپرسند حاصل این تصمیم/سیاست/سخنرانی من، افزایش امید و امنیت است یا منجر به تخریب سرمایه اجتماعی (امید + امنیت) می شود؟
همین سیاست ها، تصمیم گیری ها و سخنرانی های ساده ماست که به جامعه امنیت و امید تزریق می کند! همین سخنرانی و سیاست هاست که تعیین می کند نخبه باهوش بعدی در ایران عزیز و اسلامی به دنیا بیاید یا کشوری دیگر. همین سیاست ها و سخنرانی هاست که تعیین می کند
یین می کند.سرمایه داران در ایران سرمایه گذاری کنند یا کشورهای همسایه.
همین سیاست ها و سخنرانی هاست که تعیین می کند دفتر بعدی شرکت های برتر جهانی در خاک ایران اسلامی باشد یا دیگر کشورهای جهان.
همین سخنرانی ها و شعارها بوده که تا کنون مردم را به پای صندوق های رای کشانده و آنان را مطمعن کرده که خون لاله های سرخشان که در جبهه های جنگ به شهادت رسیده اند پایمال نشده و به ثمر نشسته. و انقلاب خمینی کبیر به اهداف والای خود که همان حمایت از مستضعفین بود رسیده و خواهد رسید.
هنوز دیر نشده است! ایران همچنان جذاب و دوست داشتنی است.ایران همچنان پر از منابع بکر است که در هیچ جای جهان نیست. بگذاریم برای ساختن این سرزمین دست ها بکار افتد و آستین ها بالا زده شود و نه اینکه «پاها» عزم رفتن کنند و هزاران سر (مغز) و میلیاردها سرمایه (ثروت) را با خود برای همیشه ببرند!
باور کنیم و به مردم اطمینان دهیم که ایران عزیز با پنج درصد تمام منابع جهان و دو درصد جمعیت جهان میتواند بهترین و خاص ترین جای دنیا شود اگر بخواهیم و مسئولین و ملت از یک جنس باشند و به ماندن فکر کنند نه رفتن..
شادی روح امام و شهدا صلوات