گروه: یادداشت
تاریخ: ۱۲:۱۷ :: ۱۳۹۷/۰۵/۲۷
عنایت صادقی را دوست دارم به خاطر کلامش و راهش که جز به اصلاح امور نمی اندیشید

این شعر را مرداد ۹۵ برای عنایت صادقی گفته بودم. دریغ و درد عنایت امروز جهان هستی را با تمام فریبندگی اش ترک کرد. حرفی برای گفتن ندارم.

عبدالرضا شهبازی- عنایت صادقی را دوست دارم به خاطر کلامش و راهش که جز به اصلاح امور نمی اندیشید. آرزوی سلامتی برای این دوست و معلم که در اوج درد و تاول های یادگار از جنگ هنوز درس بردباری می دهد. این شعر را با تمام وجود و احساسم تقدیم او می کنم.

جاذبه
من که نه از آن روز های دور خاطره ای دارم
و نه آنقدر سر نترسی که خطر کنم برای دیدنت
گاهی که جهان پر آشوب من
پر می شود از کلماتی که نه معنی دوست داشتن می دهند
ونه می توانند مرا بی ارابه و اسب به تو برسانند
ریل های قطار هم که سالهاست از نگاه تو خارج شده اند
و جهان من
هر روز بی تو پر می شود از…
دیروز که می خواستم نامه ای برایت بنویسم
همه جا تعطیل بود
و من سالهاست تقویمم پر از روزهای تعطیل است
نمی دانم در کدام ایستگاه باید به تو برسم
ایستگاهی که سالهاست مسافرانش
زیر نگاه های تند و هراسناک قطار در هم پیچیده است
نه من راه دوری نمی روم
قول می دهم همین امروز به تو برسم
که فردا دیر است
و این جهان پرآشوب هر روز مرا از این کلمات دورمی سازد، چه برسد به تو
کلمه و کلام هیچ کدام به اندازه مهربانی تو برایم
ستاره بر روی شاخه این درخت آویزان نکرده است
اگر جاذبه نیوتن نبود
شاید سیب اتفاقی بود که هرگز نمی افتاد.

بازگشت به خانه

پاسخی بگذارید