تاریخ: ۱۶:۰۴ :: ۱۳۹۷/۰۸/۲۹
انشای دانش آموزان در بازی های سیاسی لگد کوب می شود

امروزه مسئولان کشوری و استانی برای راحتی و فرار از گزندهای احتمالی به شیوه ای خاص با استفاده از فضای مجازی مانند توئیت، اینستا، تلگرام و صفحات شخصی با پیامی چند پهلو می خواهند دین خود را به مردم به وسیله اطلاع رسانی ادا کنند وزیران ارتباطات و امو خارجه دولت در فهرست اولین کسلنی هستند که این روش را باب کردند.

مهری پهلوانی- از اینرو این شیوه اطلاع رسانی به مرور زمان به مدیران میانی در استانها هم سرایت کرده است نمونه آن توئیتی است که چندی پیش معاون سیاسی امنیتی استانداری لرستان منتشر کرد “نحیفی را به مسلخ می برند، آه…..”
این توئیت بازتاب گسترده ای داشت عده ای خود معاون سیاسی و جابجایی ایشان را و عده دیگر آنرا در تغییر سیستم آموزشی استان تعبیر کردند.
متاسفانه چند صباحی است که استان لرستان و شهرستان های تابعه سیستم مدیریتی با ثباتی در آموزش و پرورش خود ندیده اند چرا که این سیستم گاهی تحت تاثیر سیاسیون قرار گرفته و پیامد آن گهگاهی به تغییر مدیریت ها می انجامد.
حاشیه سازی مدیریت قبلی آموزش و پرورش به حدی بود که در کشور رتبه نخست حاشیه سازی را به خود اختصاص داد.
تعویض مدیریت های ساعتی و عدم پذیرش مدیران شهرستانی این سازمان در شهرستانها توسط فرمانداران و دیگر مسوولان شهری ندادن کلید و اطاق توسط مدیر قبلی به مدیر فعلی و ….
و اما مدیر کل جدید در سه ماهه اول فعالیت خود توانست این سازمان عریض و طویل را از حاشیه دور کند ولی طولی نکشید که همان آش و همان کاسه به گونه ای که باز هم نذری گردان های سیاسی گذشته به راه افتادند.
زینی وند مدیر کل آموزش و پرورش لرستان با این انگیزه که بر اساس اصول مدیریتی و آموزشی این کشتی طوفان زده و درحال غرق شدن را نجات دهد در تلاش بود مدیرانی انتخاب کند که به نمایندگان حوزه خود باج ندهد و تا حدودی راه آموزشی را از سیاست بازی دور کند اما با نزدیک شدن به زمان انتخابات مجلس آتی نمایندگان و گروه های فشار سیاسی کار این را بر نمی تابند و خوب می دانند که آموزش و پرورش و معلمین در مسائل سیاسی و انتخاباتی تاثیرگذار و سرنوشت ساز هستند لذا مدیریت و کل سیستم آموزشی منطقه خود را می خواهند که این اختلاف دیدگاه باعث شده نحیفی را به مسلخ ببرند.
متاسفانه هیولای سیاست جای خوبی را برای جولان دادن انتخاب نکرده است

آموزش و پرورش نبض تپنده هر جامعه محسوب می شود. مکان آموزشی که فرزندان کشور را برای فرداهای مجهول و نامعلوم پرورش می دهد و آماده می سازد، طی سالیان اخیر در تیررس سیاست قرار گرفته و با ورود به این جامعه معصوم آنجا را به قربانگاه تبدیل کرده است.

معلم، پدر معنوی دانش آموزان، که اگر وظیفه ی او را به مراتب سنگین تر از والدین برشمریم، گزاف نگفته ایم، با تن دادن به این بازی های سیاسی رودر روی همکاران و بعضا دانش آموزان و والدین آنها قرار می گیرد تا منافع حزب سیاسی را پیش برده، بدین گونه رسالت معلمی که همانا آموزش و تربیت دانش آموزان است، ناخواسته در مرحله بعدی قرار گیرد!

مدرسه مکانی برای بال و پر دادن به آرزوهای کودکان و نوجوانان و آماده کردن آنها برای قدم گذاشتن به دنیایی بزرگ با پیچ و خم های فراوان است و پیدا کردن مسیر باید توسط آموزگاری صورت گیرد که پدر و مادرها او را امین خود کرده فرزندشان را به امانت نزد او می گذارند تا راه و رسم و شیوه زندگی را از او بیاموزند.

اما اکنون آموزش و پرورش صحنه کشمکش ها و بازی های سیاسی، و میدان مطالبه گری و سهم خواهی نمایندگان مجلس و گروه های سیاسی شده، تا کرسی های مدیریت بیش از پیش در راس امور قرار گیرند و فکر و ذهن خانواده ها و معلمان و مهمتر از آن دانش آموزان را به خود مشغول سازد و همین مسئله باعث می شود در پایان شاهد کمترین خروجی چه از لحاظ نخبه پروری، ایده های جدید، میزان قبولی در دانشگاه های معتبر، اختراعات و کارآفرینی ها و ….باشیم و با گذشت سالیان در همان نقطه اول درجا میزنیم…

بازی های سیاسی پیامدی جز افت تحصیلی، نومیدی و از بین رفتن اعتماد در بین دانش آموزان و والدین آنها در پی نداشته و وضعیت همانی می شود که هم اکنون در آن قرار داریم فرزندانی بی انگیزه که آموزش کافی ندیده اند و به تبع آن آینده ای نامعلوم و البته پر از استرس در انتظارشان خواهد بود.

کار به جایی رسیده که مسئولین زبان به اعتراف گشوده و دانش آموزان را “کودکان مظلوم دیارم” نامیده اند اما این عنوان به تنهایی کافی نیست بلکه باید ادامه داد:

قربانیان قصه های “گپ”، شریک دردهای پدران و مادران خود، که جانشینان کودکان دیروز و فردایند و هر شب مشق درد می کنند…

آه؛ کودکان مظلوم دیارم… جاماندگان از فراغت خیال، که در لابلای بازی های بزرگ فراموش شدند…

پر پرواز خیالشان شکست که چنین اشترانکوه ها و سفیدکوه ها خجل از سکوتشان، بیشه ها را گریه کردند و بلوط ها گیس بریدند و در آتش سوختند….

“روله جان” کودک مظلوم دیارم، کدام ناله شبانه ات قلب “قلعه” را شکافت؟ مگر آب های دیارت، خاکت، تاریخ و میراث پدرانت برای لبخند تو به تاراج نرفت پس چرا ” آگرین ها” بیشتر شعله گرفتند….

رد زخمهای تن ات بر پل شکسته ها و کشکان ها به یادگار مانده است تا سمندرها بر مظلومیتت سیاه بپوشند و سهره ها ” هوره” را آواز کنند…

آه؛ کودکان مظلوم دیارم؛
چشمان معصومشان بیگانه وار در کوچه های نومیدی نگاه های گذشتگان را دنبال می کنند تا رویاهای مرده را شکل دهند….

کسی نیست برای این خستگان از نبرد با “نبودن” ها که بر آرزوهای خود سرود مرگ می خوانند، شعری بگوید….

و جهان فراموش می کند کودکی های گم شده در لابلای دردها، قربانیان کوچک ” ندانم ها” را

کودک مظلوم دیارم؛ برای لالایی شبانه ات قصه ای نیست که بگوییم، نخواب!
منبع: نشریه تحلیل سخن

بازگشت به خانه

پاسخی بگذارید