نگاهی به دردهای این روزها
تاریخ: ۲۰:۱۲ :: ۱۳۹۷/۰۸/۲۲
زنجیر فقر و حلقه سرزنش!

این روزها غصه تحریم،گرانی وباز هم ضعف اشتغال حرف روز مجالس است اما ما ایرانیها خیلی زود به سختی ها عادت می کنیم البته توام با سرزنش ها!

نرگس سپه وند*- از چه باید نوشت بی تابی رییس جمهور، بی منطقی و بی اخلاقی های ترامپ! این رییس جمهور کهنسال و بی ادب که مقابل دوربین بین المللی به خبرنگاران توهین کرد حالا مقابل اجماع کشورها متانت و منطق به خرج می دهد!؟
مردم ما به سختی ها عادت دارند و همطراز آن به امید و ساختن زندگی ها و روزهای بهتر باید پذیرفت بحران تحریم رخداد ناگزیر کشور ماست.
یاد روزهای احتکار می افتم که تیتر زدم روزهای سخت ایران موسم تجارت حریصانه دلالان نیست.
تب آبان ماه هم گذشت حالا حرف کوچه بازار در چگونگی خرید نفت از ایران است و استدلالهای مختلف که در نهایت همه می دانیم این تحریم یک رخداد ملی ست و باید ادامه داد.
به قول بازمانده بامعرفت های دهه شصتی، این نیز بگذرد.
اما غم و غصه از لرستان نخواهد گذشت نه اینکه مردم شادی نباشند برعکس خیلی هم شاد و خرم اند شاید هم می خواهند بیخیال شوند. اشتباه نکنید مردم اینجا بی اطلاع نیستند.یعنی همه به تیتر بزرگ اکثر ادارات استان به عنوان دستگاه برتر در ارزیابی فلان جشنواره پوزخند زدند.
اینکه یک شهروند روزنامه دستش بگیرد و مطالعه کند مایه مباهات ما روزنامه نگاران است اما حس خوبی نیست که زمانی که به پاراگراف اقتصاد و کارآفرینی می رسند و حمایت از تولید، باز هم نگاه تمسخر آمیزی به نشریه می اندازند.
گاهی هم صراحتا می گویند: این همه دروغ چیه می نویسید!
چه دروغی؟ اجحاف نکنید.بنده خودم شاهد و ناظر تلاش مدیران هستم .جلسات منظم و آمد و شدهای تشریفاتی و استقبال از هزاران طرح و ایده.
اما یاد آن مثل چینی می افتم که “حرف زدن برنج را نمی پزد”
مدیران،سیاسیون فعال های اقتصادی، اجتماعی، مجازی و قلابی همه سنگ توسعه و دفاع از اشتغال و گاهی هم توسعه گردشگری خرمدره را به سینه می زنند اما در عمل همان ملت پرایدی هستیم که این روزها برای انجام یک کار شخصی یا خرید هم به خیایانها بروی هجوم سیل مسافرکش ها و عصبانیت جیبهای بی آتیه و چرخ های سرگردان را می بینی که هر چه دور می زنند در نهایت روی نقطه صفر توقف کرده اند، به چهره شهر چنگ می کشند.
باید از تدبیر نوشت نه صرفا بدشانسی و موقعیت بحرانی دولت تدبیر و امید بلکه از تدبیر والیان این دیار رها شده! خروجی این جلسات کجاست به قول مهندس محمدی فر خروجی را در سفره ها نمی بینیم پس همچنان نگاه تمسخر آمیز مردم روی قلب ما تحلیلگران اجتماعی سنگینی می کند.
از چه باید نوشت؟از چه باید گفت؟
لرستان دردمند است.سفره ها خالی نیست خداروشکر اما هر آنچه که به قیمت گذر عمر از دسترنج مرد و زن خانواده حاصل می گردد، خرج سفره می شود نه بیشتر! پس هیچ سرمایه ای برای آیندگان لرستان و خرم آباد هم پیشتاز نخواهد شد جز حسرت و آوار بیکاری ها و عقب ماندگی های این استان!
و هر آوار روی آوار بعدی زندگی بغرنج تر و مردم دردمند تری را پرورش خواهد داد.
فارغ از بی تفاوتی مدیران نیازمند حرکت جهادی و وسعت دید بیشتری از سوی خودمان هستیم.اینکه نگاه فردی و منفعت طلبی را پس بزنیم و به دیدگاه آرمان گرایی و منفعت طلبی جمعی که در شاید فقط دراز مدت جواب می دهد، بسنده کنیم.
اینکه مطابق با مدرک تحصیل ما کاری پیدا نمی شود، عمر را صرف سرزنش دولت ها و قانون های استخدامی نکنیم و به دنبال کسب مهارت باشیم.
نیاز خودمان و مردم را بشناسیم و از بطن همان نیازها کسب شغل و مهارت کنیم. درست مصرف کنیم و درست کار کنیم نه به قیمت آجر کردن نان شخص یا اشخاصی دیگر.
رقابت ها برای صرف خدمت و رفع مشکلات کنیم تا رقابت برای بدبخت کردن و از کار بیکار کردن یک جوان یا سرپرست خانوار.
کدام شهروند به این مهم فکر می کند: با بیکار شدن یا تخریب هر شخص خود شخص و متعاقبا خانواده ای وی و در نهایت کانونی مقدس و سلولی کوچک از جامعه در تیررس آسیبها قرار می گیرد!
اعتراض و گلایه مردم به حق است اما سرزنش و ناله تا حدی جوابگو ست و تداوم و اصرار بر قضیه نوعی ناهنجاری و ضعف روحی ست.همه می دانیم و پذیرفته این کشور و خصوصا استان ما در وضعیت بحران اقتصادی قرار دارد.شب حسرت و ناله سپری شد فردای این روز سخت، امروز است و این روزهای سخت تدبیر می خواهد.راه حل چیست؟
جز تلاش بیشتر و تبدیل این محدودیت و نقصان اجباری به سکویی برای پرش نه به کره ماه بلکه صعود به پشت بام رفع نیازها کفایت می کند.
ما از مسوولین می خواهیم یا علی بگویند و آستین همت را بالا بزنند انتظار معجزه نداریم ولی لااقل جوری عمل کنید که از این همه جلسات مکرر و تشریفاتی سهمی به سفره های مردم برسد و در رفع حداقل نیازها خلاصه نشویم.
هجوم مردم برای سبد کالا و بی انصافی و گرانفروشی برخی فروشگاه ها چه چیزی را منعکس می کند؟!
مسلما سبد کالا به عنوان یک کمک اقتصادی در زنجیره مواد غذایی حق مردم ست ومطلبوب.اما اینکه اوضاع اقتصادی مردم به حدی وخیم شده که این خبر برای برخی خانواده شادی بخش ترین حرف روز است یعنی فقر اقتصادی و ضعف درآمد نشاط و زندگی به معنای کلمه را از ما غارت کرده این حس را باید برای آن مدیر و مسوولی که بی توجه و بی تفاوت به پروژه های اقتصادی و تولیدی امضا می زند و یقه کتش را مرتب می کند ارسال کرد اما حس بدبختی و مرگ زندگی شاد و نرمال مردم جز در کلمات گفتنی ست که البته باز هم کافی نیست و کلمات تحمل سنگینی این تقصیر را ندارند.
گاهی کلمات هم خون گریه می کنند و به دنبال واژه ای دیگر می گردند چرا که بیکاری و بی درآمدی مادر همه دردها، شکست ها،عقده ها و ناهنجاری های اجتماعی ست و هیچ کس زیر بار تقصیر و پیامد باعث بدبختی و عقب ماندگی این دیار نمی رود.
هیچکس هم از بار ضرورت سلسله همکاری و تعامل بین دستگاهی و نیز تعامل دستگاه ها و مردم نمی رود.همه از هم فرار می کنیم و زنجیر تقصیر در ندانم کاری،جهل، سطح نگری و گاهی لجاجت و نگاه فردی و منفعت طلب ما منقطع می شود.
اگر لرستان آباد نیست، اشتغال ضعیفی دارد و به ندرت تولید پایداری دارد در چند حلقه از زنجیر بدبختی این مردم و مسوولانش خلاصه می شود که هر قشر فقط یک حلقه از آن زنجیر را رویت کرده و به باد سرزنش گرفته ایم و دیگر هم رهایش نمی کنیم.
چشممان فقط به حلقه ی درد و ناکارآمدی ست نه سلسله ای که این بحران را دامن زد.
سهم ما چیست؟
همه از مردم هستند و در یک صدا حداقل برای لقمه ای نان تلاش می کنیم.همه ملت ها تلاش می کنند ولی تلاش ما در این خطه از دنیا باز هم کمی مضحک به نظر می رسد.
کاسبی که میوه گندیده و پلاسیده را به شهروندش قالب می کند.
فروشگاهی که روی قیمت اجناس می کشد و به نرخ سبد کالا از آب گل آلود ماهی می گیرد.
دندانپزشکی که به جای ترمیم دندان نابودش می کند!
مدیری که به اسم خدمت و سابقه مدیریت فقط یک طایفه به مسند ریاست سوق می دهد.به هر حال آنها هم جزو مردم هستند و حق اشتغال دارند اما آیا قشون کشی و باندبازی ایلی در ادارات یکی از حلقه های زنجیر شوم مشکلات در لرستان نیست؟!
جوانی که بیکاری و فرار از ضعف و ناتوانی خودش را در خلق عشقی کذایی پنهان می کند.اینجا این یادداشت باید درنگ کرد.
تنگ دستی به کنار این روزها عاطفه و حس های خالص هم فقیر شده اند چه دروغی بزرگتر از اینکه خود شخص و دخترخاله،پسر دایی،خاله و همسایه اش می دانند معیار شروع زندگی این فرد، رقابت برای داشتن یک زندگی لاکچری ست نه دوست داشتن واقعی طرف! همانجوری که هست نه آنجوری که روی میزان درآمد، سهم ارث و موقعیت اقتصادی اش سرمایه گذاری کرده است.
و بعد هم این زندگی دوام دارد یا ندارد! به نفر سومی ختم می شود یا نمی شود؟اصلا نفر سوم حق زندگی دارد؟!
گفتنی نیست اما باید گفت: انگار این روزها هوس سکه های طلایی مهریه، ننگ طلاق و تکرار کابوس کودکان بی مادر را هم آسان می کند.
ریشه این تصاویر زشت در اقتصاد است و زمانی که درآمد حداقلی با دخل و خرج و امورات زندگی همخوانی نداشته باشد بساط همین است که هست و بدتر هم خواهد شد.
کلمات را بسیج کنیم برای چه بجنگیم؟
مبارزه با فقر
نبود اشتغال
بی عرضگی مقامات و همه کسانی که سودای طرح های بزرگ و برپایی و برقراری پروژه های بزرگ را در سر می پرورانند و موقع عمل میدان را به بهانه های مختلف خالی می کنند؟
و برای مردمی که فقط یک حلقه از زنجیر این بحران ها را گرفته یا ناله می کنند یا به خودشان و کشور فحش می دهند!
برای گردن کلفتی که به جای خدمت خالصانه به فکر پر کردن جیب حریص خودش است و در نهایت با توزیع چند قلم نذری خودش را ادای تکلیف مبرا می کند!
ما مردمی هستیم که برای اشتغال جوانان دعا می کنیم و برای سلامتی بیماران صلوات می فرستیم و برای عاقبت بخیری بچه هایمان مشددتر آمین می گویم.
بعد همه می بینیم جوان سرزمینمان در پارکها خیلی عادی قلیان می کشد یا خیلی راحت دروغ می گوید!
از براندازی آسیبهای اجتماعی و اخلاقی صحبت می کنیم و هر خانواده سه مجرد بالای سی سال را در منزل کاشته ایم!گلهای بی فرجام و دوست داشتنی اما جامعه می گوید: خاک باغچه پدر و مادر دیگر جای آنها نیست.
از بلای ناگهانی سرطان وبدشانسی هم باید در مراکز فست فود و نبود غذایی گرم در کانون گرم خانواده صحبت کرد.
از قناعت حرف می زنیم و سبک زندگی ایرانی- اسلامی و برای تهیه جواهرات، ماشین ظرفشویی وکت و شلوار برند و… تن به حق کشی می دهیم یا زیر دین قرض و وام های سنگین کمر خم می کنیم البته با تجویز خوشبختی حق ماست!
البته تسهیلات حق مسلم تولید، رونق و اشتغالزایی کاغذی لرستان است! و ما نیز وامها را برای خودمان و نیازهای ثانویه طلب می کنیم نه برای پسرک آدامس فروش یا امتحان وزنی که کودکی معصوم کنارش خمیده و با حسرت به زندگی ماشینی ما نگاه می کند!
این زنجیر هم پاره شد. دست به هر حلقه ای می برم یاد حلقه پسین و پیشین این روزها می افتم.ما عادت کرده ایم به فکر خودمان باشیم نه مسوول و مکلف به ادای تکلیف در نقش و جایگاهی که در جامعه داریم یا خواهیم داشت.اگر بگویم خداوند آخر و عاقبت همه را ختم به خیر کنند، دعای خوبی ست ولی دوست دارم بگویم خداوند مسوولین را سر جایی که لیاقتش را دارند و باید آنجا انجام وظیفه کنند، قرار دهد.
آمین

*تحلیلگر اجتماعی

بازگشت به خانه

پاسخی بگذارید