تاریخ: ۱۹:۵۳ :: ۱۳۹۸/۰۷/۲۵
طنین نوای فردوسی در دل زاگرس

ما مردمانی هستیم که نگاهمان به گذشته است در "حال" زندگی کردن را بلد نیستیم و به آینده نیز امید نداریم.همه زندگی ما تحت الشعاع گذشته است. چه از بعد اجتماعی، سیاست، اقتصاد، و مهمتر از همه از بعد فرهنگی.


مهری پهلوانی- از “گذشته” بعنوان دوران طلایی یاد می‌کنیم و براستی هر چه داریم از همان ادبیات و فرهنگی است که از گذشته به جا مانده و غیر از آن چیزی در چنته نداریم.
حسرت خوردن عادت همیشگی ماست. حسرت یک ماه قبل، سال قبل، دولتهای قبل، و قبل تر؛ و این حسرت خوردن ها بعضا از مرز زمان عبور می کند به افسانه ها می رسد، افسانه شاهان، شاعران، فیلسوفان و…
آیا هیچ گاه از خود پرسیده ایم حال که این همه بر گذشته تاکید داریم برای آن چه قدمی برداشته ایم؟ همه در یک موضوع متفق القول هستیم و آن حسرت خوردن بر فرهنگ از دست رفته است. تاریخ ما پر از “ادبی” است که به راستی مایه فخر و مباهات است. در اینکه روح دمیده فردوسی در شاهنامه، مولوی در مثنوی، سعدی در بوستان و گلستان، نظامی در عاشقانه هایش، حافظ در فالنامه اش و …. تا ابد بر فرزندان این خاک جاودانه خواهد ماند، شکی نیست اما چگونه باید آنها را شناخت، دوست داشت و حفظ کرد؟ صرف فخرفروشی و مالکیت این شاهکارهای بشریت میراث آنها حفظ نخواهد شد. زمانی که نتوانسته ایم ابعاد مختلف زندگی و خط فکری آنها را بشکافیم و در زندگی روزمره سرلوحه خود قرار دهیم باید در آینده ا یی نه چندان دور به نامی از آنها بسنده کنیم…
این میراث گرانبها طی سالیان از طرف بیگانگان مورد دستبرد قرار گرفته و بعضی از آنها در صدد برآمده اند که آنها را به خود نسبت دهند هرچند آنها محدود به مرزها نیستند و در مالکیت رد پای تعصب دیده می شود اما نباید با بی تفاوتی از این مفاخر که از اجداد مردمان این سرزمین بوده اند، گذشت …..
به همراه جمعی از شاهنامه خوانان استان از طیف های مختلف از جمله، جامعه شناس، سیاستمدار، نویسنده و روزنامه نگار که دغدغه ادبیات را دارند بر آن شدیم به سراغ شاهنامه پژوه لرستانی ساکن یکی از روستاهای دور در خرم آباد برویم .
در غروب یکی‌از روزهای پاییزی راهی منطقه شدیم جاده باریک و پرپیچ و خم انباشته از درختان بلوط در دو طرف آن، طبیعت بکر و دست نخورده آن، ذهن را به گذشته ها پیوند میزد و چشم را نوازش میداد.
در سر یکی از پیچ های جاده با تابلوی کوچکی برخوردیم که روی آن نوشته شده بود: انجمن شاهنامه پژوهان لرستان…
چند صد متر جلوتر، به روستای چهار پنج خانواری رسیدیم. ماشین توقف کرد.چند ساختمان نوساز آجری در یک راستا، و ساختمانی سنگ بنا، که در میان درختان ساخته شده بودند.
مردی با محاسن سفید درِ ساختمان سنگ کاری شده را باز کرد و بدون هیچ پرسشی، میهمانان را به داخل دعوت کرد. اتاقی حدودا” ۷۰ متری با در و دیواری آراسته به تمثال های نمادین شاهنامه، سخنان کوروش بزرگ و شخصیتهای ملی و سمبلیک در دوران های بسیار دور…

کتابخانه منظم با آن آثار نفیس، چاپ های قدیمی و تعدادی از کتب مرجع، ناخودآگاه میهمانان را به سوی خود کشاند.
پس از دقایقی مردی درشت هیکل، چهارشانه، بلند قد در پوشش چوغا، کلاه نمد به سر، با موهای سیاه بلند، با هیبت خاص که لبخندش از زیر سبیل های سیاه تاب خورده اش، نشان از گشاده رویی داشت به میان جمع آمد و به میهمانان خوش آمد گفت.
استقبال گرم‌ و بیان خوش “مجید توسلی پور” در کمتر از ده دقیقه نشست رسمی را به یک دور همی خودمانی و گفتگوی صمیمی تبدیل می کند که شخصیت این فرد از زبان خودش شنیدنی است.
او که تحصیلاتش را تا دیپلم ادامه داده است گفت: در کودکی بیاد دارم‌که شاهنامه خوانان احترام خاصی نزد افکار عمومی داشتند، به چشم خود دیدم که خان ها و اربابان هنگام ظلم و ستم چگونه مغلوب چند بیت از ابیات شاهنامه که از زبان فرد ضعیف الجثه یی بیان می شد، می شدند….
توسلی پورگفت: بعد ازکلاس پنجم جهت امرار معاش چند بره خریداری کردم و بر حسب اتفاق حین گوسفندچرانی گذرم به کتابخانه افتاد به آنجا مراجعه کردم، غرور و غیرت لر بودن مانع از آن شد کتاب داستان امانت بگیرم و بخوانم بنابراین به سمت کتاب جلد آبی رفتم اما در امانت گرفتن آن بعلت پوشش و ظاهر غلط اندازم؛ منع شدم که بعدها فهمیدم آن کتاب شاهنامه است.
وی که در نهایت موفق می شود شاهنامه در دست بگیرد با این شاهکار بشریت انس می‌گیرد و زندگی خود را وقف آن می کند.
او از سال ۱۳۶۰ مطالعات گسترده یی درباره شاهنامه انجام داده و اکنون بعنوان یک ‌پژوهشگر در محافل و مراسمات متعدد حضور می یابد و خانه روستایی اش در کاکاشرف را محفلی برای شاهنامه دوستان در سراسر کشور در نظر گرفته و پذیرای میهمانان است.
توسلی پور،‌ موفقیت هایی در جشنواره های متعدد را کسب کرده و توانسته است پیوند و تطبیقی میان شاهنامه و موسیقی محلی دستگاهی به وجود بیاورد، او معتقد است ۹۰ درصد شاهنامه موسیقی است و از بچگی با موسیقی

فولکلور آشنایی داشته، خوانندگان محلی که ناشناخته هستند را خوب می شناخته که همین شناخت باعث شد ضرب دوپا را برای سرودن ابیات شاهنامه کشف کند.
نکته قابل توجه در شخصیت توسلی پور نظم و انضباط وی بود که بدون استناد به منابع اظهار نظر نمی کرد و کاملا بی طرف و به دور از غرض موارد را بیان می کرد و با هوش و ذکاوت مستندات هر مطلب را در کمترین زمان در کتاب مرجع پیدا می کرد.
او به نقش شاهنامه در ایجاد وحدت میان اقوام اشاره کرد و گفت: شاهنامه دانشنامه یی برای اخلاق، کشورداری، کار و غیره است که بر هیچ قوم خاصی تاکید نکرده لذا همه می توانند از هرسو دست در کاسه کنند و از آن درس بگیرند.
شاهنامه پژوه لرستانی عقاید عرب ستیزی و زن ستیزی شاهنامه که در فضای مجازی دیده می شود را رد کرد و گفت: بیت: زن و اژدها هر دو در خاک به/جهان پاک از این هردو ناپاک به، وجود دارد و در طرف دیگر بیت: به گیتی به جز پارسا زن مجوی/ زن بدکنش خواری آرد به روی، می بینیم که این معنی را می رساند زن بدسرشت همچون مرد بدسرشت مورد نکوهش است و جایگاهی ندارد.
وی ادامه داد: در شاهنامه میان پهلوانان ایران و عرب جنگهایی رخ داده که در آن پهلوانان رجز خوانی کرده اند و همدیگر را به باد انتقاد گرفته اند اما این دلیل بر عرب ستیزی نیست و بن مایه های عربها در شاهنامه وجود دارد و در جنگها تازیان به کمک ایرانیان آمده اند.

توسلی پور با بیان اینکه کهنه ترین شاهنامه لرستان با قدمت بیش از صد سال، در کتابخانه او وجود دارد و در مواردی که اختلاف نظر پیدا می شود به آن رجوع می کند، افزود: شاهنامه ۱۶ چاپ مختلف دارد و نمی توان گفت کدامیک بهتر است، زیرا در هر یک حذف و اضافاتی هست که در دیگری وجود ندارد.
توسلی پوردر خصوص طولانی بودن ابیات داستانهای شاهنامه و سطح توانایی کودکان و تسهیلگری در خواندن، طومارهایی نوشته به نحوی که گاه چندین بیت از شاهنامه را با رعایت امانت و حفظ آهنگ‌و لحن موجود بصورت نثر درآورده و ابیات ضروری را نیز پیوست می کند که خودش آن را “طومار “می نامد و با این روش ساده و خلاصه، شرح داستانهای دلکش شاهنامه را بصورت موضوعی و مقطعی از زبان شیرین بچه ها شنیده می شود‌.
او گفت: یکی از دستاوردهای شاهنامه این بوده است که توانسته بیش از ۱۰۰ نوع گیاه دارویی از آن استخراج کند که به منبع درآمدی برای خرید کتاب و برگزاری محافل شاهنامه پژوهی تبدیل شده است.
تنی چند از اهالی روستا که در میان آنها ۴ کودک دیده می شد به جمع ما پیوستند و شروع به شاهنامه خوانی کردند و علاوه بر میهمانان، توسلی پور، یا بقول بچه ها” عمومجید” از خوانش اصولی نسل جوان که خود به آنها آموزش داده بود، به وجد آمد.
در ادامه که خورشید به آرامی پشت شاخ و برگ درختان درآنسوی پنجره اتاق گم می شد، و هوا رو به تاریکی می رفت، توسلی با اذعان به اینکه بهترین لهجه برای خواندن این کتاب ملی و جهانی، همان زبان شیرین پارسی است، با در دست گرفتن عصای سفید رنگ منقوش، میهمانان را به شنیدن ابیاتی از شاهنامه به لهجه های مختلف دعوت کرد…
شاهنامه، هویت و شناسنامه ایران است که همه چیز است، قدرت را مهارناشدنی می داند و شاهان ایران را نمایشگر طغیانگری انسان پس از رسیدن به بی نیازی، لذا آیین کشورداری می آموزد، راه و رسم زندگی، جوانمردی، پاکدامنی، عدالت، صبر در دشواری، خردورزی، پایبندی به عهد و وفا و سوگند حتی در هنگام کین ستاندن، آزادگی و پهلوانی….
شاهنامه از مرز زمان عبور کرده و با همه نسل ها در همه ادوار سخن می گوید، فراتر از دانش پیشینیان است.
فردوسی به تحلیل اخلاقی و فلسفی داستانها می پردازد و زندگی را بی کم و کاست، با ما در میان می گذارد، نمایشگر آدمیزادگان است آنگونه که بوده اند و می توانند باشند نه آنگونه که باید باشند، تا درس قضاوت نکردن و نکوهش تعصب بیاموزد.
اما این اثر فاخر برای بسیاری ناشناخته است و چگونه می توان چیز ناشناخته را دوست داشت؟
در شاهنامه می بینیم که سروش میان آسمان و زمین همواره نیکان را به فریاد می رسد و راه و چاه را برایشان بازگو می کند و اینک ماییم و شاهنامهِ ناشناس، باشد که میراث داران خوبی باشیم…./مبشرصبح

بازگشت به خانه

پاسخی بگذارید