بی تفاوتی اجتماعی به پدیده ای اطلاق می شود که در پی نارضایتی اجتماعی از وضع موجود و نیز نفی فرهنگ نقد در جامعه شکل می گیرد که در دو حوزه قابل بررسی است.
کیانوش معمر*- بی تفاوتی اجتماعی به پدیده ای اطلاق می شود که در پی نارضایتی اجتماعی از وضع موجود و نیز نفی فرهنگ نقد در جامعه شکل می گیرد که در دو حوزه قابل بررسی است.
۱- حوزه اجتماعی
۲-حوزه مدیریتی حاکم بر جامعه
علی رغم اعتقاد بنده بر در هم تنیدگی و اثربخشی این دو حوزه در هم، معتقدم بخش مدیریتی جامعه، اگر نتواند به تناسب شرایط زمانی و مکانی تغییرات اساسی به ویژه در بخش معیشتی و رفاهیات عمومی را ایجاد کند،و فی الواقع سیستم را با معیارهای جدید به روز نکند،این بحران یا همان پدیده خانمان برانداز بی تفاوتی اجتماعی تشدید می شود ، به گونه ای که شدت گرفتن آن تبعات بسیار منفی را در بر خواهد داشت.
به زعم بنده ،بی تفاوتی اجتماعی ماحصل موارد ذیل می باشد: سوءمدیریتها، حذف نخبگان و کارآمدان جامعه و در عین حال روی کارآمدن ناکارآمدان و تقویت پخمگی” نه معنای لفظی آن، بلکه به همان معنای غیرمفید وغیرموثر بودن افراد ناتوان و سوار شدن آنان بر اریکه قدرت نهادها در بخشهای دولتی، مبالغه پردازی در برنامه های شعارمحور و بی محتوا و غیرکارشناسانه و خارج از مقولات واقعگرایی، ترویج فرهنگ غلط پول و پلو در انتخاباتها و خرید و فروش مناصب و مشاغل، به حاشیه راندن مدیران لایق که عزت نفس را بر ذلت ترجیح میدهند و ورای زدوبندهای سیاسی و وابستگی به این و آن حرکت می کنند، نگاه جناحی داشتن به انتصابات در اداره امور مملکت، و از همه مهمتر فرصت ندادن به جوانان خوشفکر و مستعدخدمت به ملت و نیز بی نظمی و بی برنامگیهای موجود در اجرای طرحها ، لوایح ، بخشنامه ها و دستورالعملهای صادره و در نهایت نادیده گرفتن نقدنقادان اهل رسانه که نقش نمایندگی افکار عمومی را ایفاء می کنند.
به گونه ای که افکار عمومی وقتی که علنا شاهد این آسیبهای فوق الاشاره می باشند، دیگر میلی برای اهمیت دادن به نقد نداشته و در دنیای هرکی هرکی ” آنارشیک”سیر می کنند و بنابراین هر کس در پی نفع خویش گام بر میدارد و از نفع عمومی که لازمه توسعه ی ملی و بسط فرهنگ سیاسی و اجتماعی است می گذرند.
به نظر می رسد، بروز این پدیده مذموم می تواند خطر حذف نقادی که به عنوان پیشبرنده و هموار کننده ی مسیر توسعه محسوب میشود را برای هرملتی به همراه داشته باشد.چرا که نقد است که مانع تکرار خطا می باشد.نقد است که زمینه ساز توسعه ملی است و هرازگاهی با تلنگری ساختی یا بافتی را اصلاح میکند. حال تصور کنید نقد حذف شود، اینجاست که چون دیگر گوش شنوایی نیست، جامعه به سوی بی تفاوتی اجتماعی سوق داده می شود که این مورد در حوزه اجتماعی آن که پیشتر به آن اشاره شد،قابل تامل است ومی توان به صراحت گفت ظهور این پدیده ی شوم در هم تنیده با ضعف ساختار مدیریتی و اجتماعی است و باعث بروز تبعاتی چون “به من چه ” که فلان مدیر کارش را به خوبی انجام نمی دهد؟! “به تو چه” که فلان کادر درمان به اوضاع بیماران رسیدگی نمیکند؟! “به ما چه ” که فلان نانوا نانش را خوب طبخ نمی کند!!؟ “به او چه ” که اختلاس در فلان نهاد رخ داده و یا فلان کاسب گران فروش است و امثالهم….
در نتیجه بی اعتمادی عمومی شکل می گیرد و جامعه دچار فقر مطالبه گری می شود و دست نااهلان روزبه روز بازتر و آلوده تر می شود.
آنچه مسلم است اینکه، باید بپذیریم در شرایط فعلی متاسفانه این رویه شکل گرفته و مهمترین عنصر مطلوب برای برون رفت از وضعیت نابهنجار موجود عبور از مدیران سنتی و بی رمق، و میدان دادن به جوانان پرانرژی و با انگیزه و دارای روح جهادی و انقلابی است تا با اندیشه ای نوین نظم را حاکم کرده و از فسیل زدگی حاکم در بخشهای مختلف عبور کنند و صرفا از تحارب مدیران موفق گذشته به عنوان مشاور بهره برند و حتمی خواست مطلوب نظام حاکم نیز در شرایط سخت فعلی جزء این نیست.
به امید بالندگی و سرافرازی ایران عزیز و اسلامی
*روزنامه نگار و مدرس دانشگاه